در آغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم
و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم
نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان
لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن
و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم نرو.....
به خاطر ارزش و احترامی که برای تک تکتون قائلم...
و با اینکه خودم زیاد مشتاق نیستم رنگ نوشته هامو از اینجا به بعد عوض میکنم
چون رضایت شما دوستای خوبم برام خیلی مهمه
به نظر خودم با رنگ سفید قشنگ تره
یه کمم درشت کردم فونت رو شاید بهتر شه اما نشد
از اینجا به بعد بخاطر دوستای خوبم عمل میکنم
ای که موج نفست می بردم تا بودن
ای سکوتت دل من را نجوا
چقدر پاکی تو
و چه خاموش و روان
نقطه ی آغازی تو برای بودن و ماندن
تو که آیینه ی آبی وجودم هستی
تو که تفسیر کلامم
تو که مقصود دعایم هستی
و تو که
سنگ صبور دل آشفته و شیدای منی
ای که امواج پریشان به تو تعظیم کنند
لهجه ی نیلوفری تو مال من و
دل آبی و ساده ام از آن تو باد
سخنی می گویم با زبانی خاموش
و نگاهی خیره
ای که در ظلمت شبهای دلم مهمانی
و چه بزمی بر پاست
در دل کوچک من
بزم شادی و شعف
بزم نیلوفری پیچک سبز فردا
و چه زیبا و دل انگیز شبی..ای دلم را مهمان
ای تو مقصود نفسهای اهورایی صبح
ای تو مقصود غزل های بلند دل من
با خودت زمزمه کن
بهترین مثنوی عشق دو دلداده ی شب
و به گوش دل بی تاب زمان هجی کن
ای که می مانی و با من به زبان می گویی
که من و تو بودیم
که من و تو هستیم
و به پایان جهان می گوییم
معنی بودن و ماندن مائیم
ماه را چون مرواریدی به گردنت می آویزم
تا خوش آواترین سرودها را برای تو بخوانند
درختان را زیر پای تو فرش می کنم
تا دریاها را بپیمایی و از ابرها سایبانی
تا در گذرگاهت هوا را عطر آگین کنم
رؤیاهای شیرینم را با تو قسمت می کنم
و کابوسهای تلخت را به جان می خرم
گنجهای ناگشوده زمین را می گشایم
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
بچه ها وبلاگم چطور شده؟؟؟ قالب و کدها رو میگم...
البته پایین که میره هنوز بعضی کد ها خرابه...
اما در مجموع خوشگل شده یا نه؟؟؟
به خاطر ارزش و احترامی که برای تک تکتون قائلم...
و با اینکه خودم زیاد مشتاق نیستم رنگ نوشته هامو از اینجا به بعد عوض میکنم
چون رضایت شما دوستای خوبم برام خیلی مهمه
به نظر خودم با رنگ سفید قشنگ تره
یه کمم درشت کردم فونت رو شاید بهتر شه اما نشد
از اینجا به بعد بخاطر دوستای خوبم عمل میکنم
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند
تو نیستی که ببینی، چگونه پیچیده است
طنین ِ شعر ِ نگاه ِ تو درترانه ی من
تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه من
چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید
ترا چنانکه دلم خواسته است، ساخته ام !
چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر
میان آن همه صورت، ترا شناخته ام !
چراغ، آینه ، دیوار، بی تو غمگینند
به مهربانی یک دوست، از تو می گویم
تو نیستی که ببینی، چگونه از دیوار
تو نیستی که ببینی ، چگونه، دور از تو
غبار سربی اندوه بال گسترده است
بجز تو، یاد همه چیز را رها کرده است
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است