به تو عادت کرده بودم
ای به من نزدیک تر از من
ای حضورم از تو تازه
ای نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگی به شبنم
مثل عاشقی به غربت
مثل مجروحی به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه های من بی تو
تجربه کردن مرگه
زندگی کردن بی تو
من که در گریزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گریه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبریز سکوته
خونه از خاطره خالی
من پر از میل زوالم
عشق من تو در چه حالی
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی، به همان باغ بلور
به همان سایه، همان وهم، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم، به تکلم، به دلارایی تو
به خموشی، به تماشا، به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم، عاشق دیدار من است
نه از قبیله ابرم، نه از تبار کویرم که بی بهانه بگریم، و بی ترانه بمیرم ستاره ای
به درخشندگی ماه که دیری است به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم فرو نمی کشد این
آب ، آتش عطشم را خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم دلم گرفته برایت ولی اجازه
ندارم که از نسیم و پرنده، سراغی از تو بگیرم
خیلی سخته که دلی روبا نگات دزدیده باشی
وسط راه اما ازعشق،یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی ازخودت می پرسی یعنی،میشه اون بره زمانی؟
خیلی سخته توی پاییزباغریبی آشنا شی اما
وقتی که بهار شد یه جوری ازش جداشی
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه
خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
چقدر از گریه اون شب،چشم تو سرش شلوغه
خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت
خیلی سخته بودن تو واسه اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون بشه عبادت
خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی تا که بین دوپرستو نباشه هیچ اختلافی
خیلی سخته اونکه دیروز واسش یه رویا بودیاز یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
خیلی سخته بری یکشب واسه چیدن ستاره ولی تا رسیدی اونجا ببینی روزشد دوباره
خیلی سخته که من وتو همیشه باهم بمونیم
انقدعاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم
غزل(225)
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
ویـن بحث با ثلاثهی غسّاله میرود
می ده که نو عروس چمن حدّ حُسن یافت
کار این زمان به صنعت دلاّله میرود
شکّرشکن شونـد همه طوطیان هـنـد
زیـن قـنـد پـارسی که بـه بـنـگالـه میرود
طـیّ مکان بـبـیـن و زمـان در سلوک شعر
کایـن طفل ، یک شبـه رهِ یکساله میرود
آن چشم جـادوانــهی عـابــد فـریـب بـیـن
کِـش کاروان سـحـر ز دنـبـاله میرود
از رَه مـرو به عشوهی دنـیـا که این عجوز
مَـکّاره مینـشیـنـد و مُـحتـالـه میرود
بـاد بـهـار میوزد از گلـسـتــان شــــــاه
و ز ژالــه بـاده در قـدح لالـه میرود
حـافـظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین
غافل مـشـو که کار تـو از نـالـه میرود
| |||
|
|
|
این عکس، تصویری از مقالهای است از مجله Ensign magazine May ’98 pg. 94 تحت عنوان ” در آغوش گرفتن نجات بخش”.
این مقاله شرح مفصلی از اولین هفته زندگی یک جفت دوقلو را توصیف میکند که در هنگام بدنیا آمدن در دو دستگاه جداگانه انکوباتور( incubator)نگهداری میشدند و پزشکان گفته بودند که یکی از آنها زنده نخواهد ماند. اما یکی از پرستاران بخش نوزادان، دو کودک نوزاد را بر خلاف مقرارت بیمارستان در یک دستگاه انکوباتور قرار داد و برای این کار با بیمارستان جنگید.
زمانیکه آنها در یک دستگاه قرار گرفتند، دست نوزاد سالم تر، به گونه ای که پنداری خواهرش را در آغوش گرفته باشد، بر او قرار گرفت. از آن ببعد ضربان قلب نوزاد کوچکتر و بیمار، شروع به عادی شدن میکند و دمای بدن او بالا رفته، شکل عادی مییابد. پس از مدتی، هر دو آنها زنده میمانند و شروع به رشد میکنند.
دو خواهر دو قلو به خانه رفتند و در یک تخت خواب خوابیدند . آنها همچنان با هم در یک تخت می خوابند، و یکدیگر را کیپ در آغوش می گیرند.
بیمارستان زمانی که متوجه اثر “نجات بخش” گذاشتن این دو نوزاد در کنار یکدیگر شد، از آن پس در مقررات خود تغییر بوجود آورد و هم اکنون تمامی دو قلوها؛ حتی چند قلوها را در یک تخت و یاانکوباتور در کنار هم و نزدیک هم میخوابانند.
.دکتر مارک کتز (Mark Katz, M.D)، عضو L.A. Shanti’s Advisory Board مینویسد:” …در آغوش گرفتن،میتواند در محدوده ذهنی یک فرد تغییراتی را ایجاد نماید و به آنها از لحاظ پزشکی کمک کند. بالاتر از همه اینکه، در آغوش گرفتن،هیچگونه عوارض جانبی، ندارد و شما برای گرفتن چنین مداوایی، احتیاج به رفتن نزد دکتر ندارید.”
در آغوش گرفتن، (Hug) داروی خوبی است. در این حرکت، انرژی منتقل میشود و فرد در آغوش گرفته شده تقویت روحی و عاطفی میشود. شما برای بقا در زندگیتان به یکبار در آغوش گرفته شدن ، برای حفظ و حراست از زندگیتان به ? بار در آغوش گرفته شدن و برای رشد و نمو به?? بار در آغوش گرفته شدن در روز نیاز دارید.
پوست بزرگترین اندام بدن است و این اندام احتیاج به مراقبت های لازم و خوبی را دارد. یک Hug میتواند که قسمت های وسیعی از پوست را پوشش دهد و این پیام را به پوست برساند که “از تو مراقبت میشود”.
Hug همچنین یک وسیله ارتباطی است، که میتواند چیزهایی را بگوید که شما نمیتوانید در غالب کلمات بیان کنید. نکته بسیار زیبا در مورد Hug اینست که شما نمیتوانید آنرا یک طرفه به کسی بدهید، معمولا شما آنرا پس میگیرید.