نه از قبیله ابرم، نه از تبار کویرم که بی بهانه بگریم، و بی ترانه بمیرم ستاره ای
به درخشندگی ماه که دیری است به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم فرو نمی کشد این
آب ، آتش عطشم را خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم دلم گرفته برایت ولی اجازه
ندارم که از نسیم و پرنده، سراغی از تو بگیرم